رویا یا کابوس

ساخت وبلاگ
  تو را به خاطر عطر نان گرم براي برفي که آب مي شود دوست مي دارم تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم تو را به جاي همه کساني که دوست نداشته ام دوست مي دارم تو را به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم براي اشکي که خشک شد و هيچ وقت نريخت لبخندي که محو شد و هيچ گاه نشکفت دوست مي دارم تو را به خاطر خاطره ها دوست مي دارم براي پشت کردن به آرزوهاي محال به خاطر نابودي توهم و خيال دوست مي دارم تو را براي دوست داشتن رویا یا کابوس...ادامه مطلب
ما را در سایت رویا یا کابوس دنبال می کنید

برچسب : کساني,نشناخته, نویسنده : dekvazheh بازدید : 45 تاريخ : پنجشنبه 6 مهر 1396 ساعت: 2:25

    میدان ونک - ساعت 4 بعد از ظهر: از تو آینه ماشین دیدمش که داشت به سمتم میومد ...یه پالتوی مشکی پت و پهن با شلوار و شال سفید ...سریع از ماشین پریدم بیرون ...لبخند زیبائی روی لبهاش نشسته بود که هر چی نزدیکتر میشد بزرگتر و زیبا تر میشد ...قلبم به شدت میتپید...   من یه مرد 47 ساله و متاهل ام ...آره میدونم : خاک بر سر خیانت کار و کثیفم کنن ...اینو گفتم که شما نگید . اگه گفتین هم فدای سرم ...برای این رویا یا کابوس...ادامه مطلب
ما را در سایت رویا یا کابوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dekvazheh بازدید : 38 تاريخ : چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت: 1:02

    با هم دست دادیم ...خواستم در ماشینو براش باز کنم که دیدم قفله ...کلی خجالت کشیدم ...یک دفعه یادم افتاد که واااای ...ماشین روشنه و الان همه درها قفل میشه ...با عجله بسمت در طرف راننده دویدم و سوار شدم و از داخل درو براش باز کردم ...نشست و بخاطر سوتی اولی که داده بودم معذرت خواهی کردم و حرکت کردیم به سمت کرج ...یادم رفت در قسمت قبلی بهش اشاره کنم . ساکن کرج بود ....شهری که اگه کلاهم هم میوفتاد ب رویا یا کابوس...ادامه مطلب
ما را در سایت رویا یا کابوس دنبال می کنید

برچسب : هامون, نویسنده : dekvazheh بازدید : 39 تاريخ : چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت: 1:02

    سرش رو شونه هام بود ...چشمهاشو بست ...و بعد از مدتی صدای نفسهاش بلند تر شد ...تو دلم شروع کردم به شمردن نفسهاش...خدای بزرگ ....باورم نمیشد...تموم دنیا انگار تموم شب مهمون من شده بود...کل وجودم از عشقش پر بود ...به شماره 10 که رسیدم یک خرناس بلند کشید که از صداش خودشم بیدار شد   - خر خر کردم؟؟؟؟       - آره عزیزم ولی راحت باش...راحت بخواب       - ای وااای ....خودم از صداش بیدار شدم       ولبخند رویا یا کابوس...ادامه مطلب
ما را در سایت رویا یا کابوس دنبال می کنید

برچسب : چهارم,زندگیعشقو, نویسنده : dekvazheh بازدید : 41 تاريخ : چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت: 1:02

شب از مهتاب سر میره ...تموم ماه تو آبه ...نور رویایی شمعها...قشنگترین آفریده خدا در آغوش من و رقصیدنمون ...آهنگ هوس زیبا شیرازی روی تکرار ...بیدار نبودم ...هر چی بود خواب بود ...رویا بود و عشق بود... اولین سفرمون به شمالو فراموش نمیکنم.ابتدای جاده صیغه محرمیتمونو که چند روز قبلش طی یه جر و بحث باطل کرده بودیم تجدید کردیم و از دکه روزنامه فروشی سیگار خریدم و حرکت ...تموم جاده چالوس برام مثل یه فیلم رویا یا کابوس...ادامه مطلب
ما را در سایت رویا یا کابوس دنبال می کنید

برچسب : رویای,شیرین, نویسنده : dekvazheh بازدید : 34 تاريخ : چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت: 1:02

هر چی میگذشت بیشتر عاشقش میشدم ...هر چقدر بیشتر میشناختمش برام عزیز تر میشد ...بیتا همون بود که از سالهای خیلی دور دنبالش میگشتم ....عمری بود که توشبهایی که خیلی ناراحت و غصه دار بودم خوابشو میدیدم ....زنی با صورتی که دیده نمیشد و با صدایی آسمونی که با حرفاش و نوازشهاش دردو غصه رو ازم میگرفت و تا مدتها بعد از دیدن خوابش سبکبال بودم و خوشحال ...و حالا پیداش کرده بودم نه تو خواب ...تو بیداری کامل .. رویا یا کابوس...ادامه مطلب
ما را در سایت رویا یا کابوس دنبال می کنید

برچسب : رویای,شیرین, نویسنده : dekvazheh بازدید : 48 تاريخ : چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت: 1:02

قسمت اول- غریب آشنا میدان ونک - ساعت 4 بعد از ظهر: از تو آینه ماشین دیدمش که داشت به سمتم میومد ...یه پالتوی مشکی پت و پهن با شلوار و شال سفید ...سریع از ماشین پریدم بیرون ...لبخند زیبائی روی لبهاش نشسته بود که هر چی نزدیکتر میشد بزرگتر و زیبا تر میشد ...قلبم به شدت میتپید... من یه مرد 47 ساله و متاهل ام ...آره میدونم : خاک بر سر خیانت کار و کثیفم کنن ...اینو گفتم که شما نگید . اگه گفتین هم فدای س رویا یا کابوس...ادامه مطلب
ما را در سایت رویا یا کابوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dekvazheh بازدید : 81 تاريخ : شنبه 1 مهر 1396 ساعت: 20:27

قسمت دوم- هامون با هم دست دادیم ...خواستم در ماشینو براش باز کنم که دیدم قفله ...کلی خجالت کشیدم ...یک دفعه یادم افتاد که واااای ...ماشین روشنه و الان همه درها قفل میشه ...با عجله بسمت در طرف راننده دویدم و سوار شدم و از داخل درو براش باز کردم ...نشست و بخاطر سوتی اولی که داده بودم معذرت خواهی کردم و حرکت کردیم به سمت کرج ...یادم رفت در قسمت قبلی بهش اشاره کنم . ساکن کرج بود ....شهری که اگه کلاهم رویا یا کابوس...ادامه مطلب
ما را در سایت رویا یا کابوس دنبال می کنید

برچسب : هامون, نویسنده : dekvazheh بازدید : 62 تاريخ : شنبه 1 مهر 1396 ساعت: 20:27

قسمت سوم - دستم تو دست یاره دستم تو دست یاره ...تو مسیر کرج دستش تو دستام بود و در کنار صدای حامد همایون صدای ضربان قلبمم میشنیدم . اولین جائی که با هم رفتیم بام کرج بود و پس ازون هم یه کافه دنج همون روبرو ...دو تا اسپرسو سفارش دادم و گرم صحبت شدیم ....حرفاش به دلم مینشست ...عاشقش بودم و هیچی برام دلپذیرتر از هم صحبتی باهاش نبود. اونقدر خودش شیرین بود که تلخی اسپرسو رو تاب نیاورد و من فنجون نیم خو رویا یا کابوس...ادامه مطلب
ما را در سایت رویا یا کابوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dekvazheh بازدید : 80 تاريخ : شنبه 1 مهر 1396 ساعت: 20:27

قسمت چهارم -زندگی...عشق...و دیگر هیچ سرش رو شونه هام بود ...چشمهاشو بست ...و بعد از مدتی صدای نفسهاش بلند تر شد ...تو دلم شروع کردم به شمردن نفسهاش...خدای بزرگ ....باورم نمیشد...تموم دنیا انگار تموم شب مهمون من شده بود...کل وجودم از عشقش پر بود ...به شماره 10 که رسیدم یک خرناس بلند کشید که از صداش خودشم بیدار شد - خر خر کردم؟؟؟؟   - آره عزیزم ولی راحت باش...راحت بخواب   - ای وااای ....خودم از صداش رویا یا کابوس...ادامه مطلب
ما را در سایت رویا یا کابوس دنبال می کنید

برچسب : چهارم,زندگی, نویسنده : dekvazheh بازدید : 71 تاريخ : شنبه 1 مهر 1396 ساعت: 20:27